عید نوروز
امسال دیگه خونه تکونی نداشتیم چون تازه خونمونو تمیز کرده بودیم با این حال یکم باید گردگیریو جارو میشد. خریدامونو کرده بودیم برات چند دست از این زیر دکمه ای های رنگارنگ و شلوار و... خریدیم. خیلی نازن. برای سفره هفت سین هم ماهی و سبزه گرفتیم.
ناهار روز عید سبزی پلو با ماهی خوردیم بعد هم منتظر سال تحویل شدیم. وقتی میخواد سال تحویل بشه آدم احساساتی میشه. وقتی سال تحویل شد و توپ و ترکوندن و آهنگشو زدن تو هم خودتو تکون میدادیو میرقصیدی. ای شیطون. بعد با مامان بزرگ و بابا بزرگ تو شیراز تماس گرفتیم. عصر هم رفتیم خونه مامان جون اینا عید دیدنی.
مامانجون اینا میخواستن 4 فروردین برن همدان عروسی خاله اینا با مامان بزرگ من هم اومدن خونه مامان جون اینا . دایی مجید هم مخواست بره شمال پیش زندایی. ما هم قرار شد بریم شیراز خوش بگذرونیم.قبل از اون هم رفتیم خونه عمو مهرداد. کلی مریم عمو مهرداد باهات بازی کرد.
فردا صبح ساعت 5 راه افتادیم به سمت شیراز بیشتر راهو خواب بودی.
ساعت 7 شب رسیدیم خونه مامان بزرگ اینا. اولش غریبی میکردی اما بعد دیگه شیطونیات شروع شد. سونیای عمو عباس میومد اونجا تو هم کلی باهاش بازی میکردی با بابا بزرگ میرفتی تو باغ.
باهم چند جا عید دیدنی رفتیم. شیراز همیشه عید ها شلوغه ما هم فقط تونستیم بریم شاه چراغ.
چند روز بعد هم اومدیم کرج.
زندایی و دایی مجید هم اومده بودن. دایی حمید اینا هم اومدن. یه شب شام همه رو دعوت کردیم خونمون. خاله سکینه و دایی ها و....